(پول گرد و بازار دراز)، (با پول روی سبیل شاه می توان نقاره زد).
مفهوم : پول حلال مشکلات است و با آن همه کار می توان انجام داد.
(تاجر که ورشکست می شود، میز و صندلی اش را رنگ می کند).
مفهوم: کسی که ورشکست می شود، ظاهر را حفظ می کند.
(بحال کسی باید گریست دخلش بود نوزده خرجش بیست)، ( چودخلت نیست، خرج آهسته تر کن).
مفهوم: تورم و ضرورت صرفه جویی.
(ز آب خرد، ماهی خرد خیزد).
معنی و مفهوم: کارهای کوچک درآمد ناچیز دارند.
(رفت به نان برسد، به جان رسید).
معنی و مفهوم: به هوای سود واهی، متضرر شد.
(هر که بامش بیش، برفش بیشتر).
معنی و مفهوم: پولدار زحمتش هم زیاد است.
(هشتش گرو نه است).
معنی و مفهوم: وضعیت مالی اش خوب نیست.
(سرم را بشکن، نرخم را نشکن).
معنی و مفهوم: فروشنده، به مشتری که چانه می زند، می گوید.
(سود اگر خواهی از اندازه زیادت مطلب).
معنی و مفهوم: کاسب خوب آنست که در فروش طمع نکند.
(ضرر بی پولی را خیلی ها دارند).
مفهوم: همه مفلسان ضرر کرده اند.
(ضرر به موقع، بهتر از نفع بی موقع است).
مفهوم: این نوع ضرر ایجاد بینش می کند.
(فروخته پشیمان، بهتر از نفروخته پشیمان است).
معنی و مفهوم: فلسفه تاجر فهمیده.
(قطره قطره، جمع گردد وا نگهی دریا شود).
معنی و مفهوم: ثروت اندک اندک جمع می شود.
(کاسب، باید پا شکسته باشد).
مفهوم: کاسب، اگر پیوسته در دکان نباشد، مشتری از دستش می رود.
(مالت را خوار کن، خودت را عزیز).
معنی و مفهوم: پول خرج کن، تا عزیز شوی.
(نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت، جان برادر که کار کرد).
معنی: مزد در مقابل انجام کار است.
(نانش توی روغن است).
معنی: وضعیت مالی اش خوب است.
درباره این سایت